سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فضل دانشت آن است که دانشت را کم انگاری. [امام علی علیه السلام]

اصغر عسگری

 
 
تیموریان(پنج شنبه 87 اردیبهشت 19 ساعت 10:25 صبح )

تیموریان (یا گورکانیان ) ، سلسله ای از نوادگان تیمور گورکان * که از 807 تا 913 در ایران حکومت کردند این مقاله مشتمل است بر:

1) تاریخ

2) ادبیات

3) هنر و معماری

4) سکه شناسی

1) تاریخ . این دوره را می توان در دو بخش بررسی کرد: از 807 تا 850 و از 850 تا 913.

الف ) از 807 تا 850 . تیمور پس از 36 سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده ، در 807 در اُترار درگذشت . از وی 31 پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند ( رجوع کنید بهخواندمیر، 1317 ش ، ص 339ـ340). از فرزندان ذکور وی ، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه * و شاهرخ * نیز چون موردتوجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند (معین الدین نطنزی ، ص 435) و تیمور، پیرمحمدِ جهانگیر * را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزید (تاج السلمانی ، ج 8، گ 22 پ ؛ غیاثی ، ص 212). سیاست تیمور در ادارة شهرهای تسخیر شده ، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورداعتماد و قرارگرفتن خودش در رأس همة امور بود (جعفری ، مقدمة زریاب ، ص 5). با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت ، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند. در این زمان ، میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه ، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ )، به ترتیب فارس ، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان می کوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان ، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند. پیرمحمد، جانشین تیمور، در قندهار بود و نتوانست بموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانة عملی کردن نقشة لشکرکشی تیمور به چین ، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند (تاج السلمانی ، گ 42 پ ، 46 ر؛ شرف الدین علی یزدی ، ج 2، ص 473، 477ـ479). اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین ، و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین ، نبیرة دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود (ابن عربشاه ، ص 251؛ شرف الدین علی یزدی ، ج 2، ص 483) اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید (حافظ ابرو، ج 3، ص 82 ـ 88؛ میرخواند، ج 6، ص 523 ـ524). شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازه ای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش ، حمایتش را از شاهرخ که ناپدری اش نیز بود، اعلام کرد (حافظ ابرو، ج 3، ص 1ـ2، 43ـ45؛ شرف الدین علی یزدی ، ج 2، ص 511؛ میرخواند، ج 6، ص 498ـ 501، 520 ـ521). در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ (رستم ، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا * ) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان ) آغاز شد ( رجوع کنید به حافظ ابرو، ج 3، 73ـ 78؛ برای درگیری میان امیرزادگان رجوع کنید به میرخواند، ج 6، ص 504 ـ520). شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی ، از او حمایت می کردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. در همان زمان در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی ، آشوب شده بود ( رجوع کنید بهحافظ ابرو، ج 3، ص 25ـ30). خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایدادحسینی ، والی ماورای سیحون ، شد (تاج السلمانی ، گ 176 پ ؛ شرف الدین علی یزدی ، همانجا). شاهرخ در 811 به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغ بیگ * داد (دولتشاه سمرقندی ، ص 354ـ356). در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت . وی پس از گرفتن مازندران در 809 و ماوراءالنهر و مغولستان در 811، بر بلخ و تخارستان در 812 و بر خوارزم در 815 چیره شد، در 817 عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوه هایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در 809 به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان ) کشت ، میرانشاه در 810 به دست قرایوسف ترکمان * و پیرمحمد جهانگیر در 811 به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در 814 به مرگ طبیعی درگذشت (حافظ ابرو، ج 3، ص 228، 341ـ342، 437). شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته ، قلمرو تقریباً یکپارچه ای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین ، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند (حافظ ابرو، ج 3، ص 203، 273ـ 275، 408ـ 410) اما او هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان ، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان ، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در 823، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در 839 بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را مطیع سازد و چون از بیم پسران قرایوسف ، کسی حکومت آذربایجان را نمی پذیرفت (جعفری ، ص 80ـ81؛ دولتشاه سمرقندی ، ص 391)، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبه هایی که در آذربایجان خوانده می شد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطان محمد، پسر بایسنغر و حاکم ری ، مواجه شد و با وجود بیماری ، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم * ، در 850 به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و شاهرخ پس از 43 سال سلطنت ، در ری درگذشت (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء2، ص 862، 865؛ جعفری ، ص 123ـ 125؛ دولتشاه سمرقندی ، ص 338ـ339، 405ـ 408). شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ ، موجب زوال سریع این خاندان شد.

 

ب ) از 850 تا 913. در این دوره ، ثبات و آرامش نسبی و رونق اقتصادی که در قلمرو تیموریان ، بخصوص در شرق ایران فراهم شده بود، از میان رفت . منازعات داخلی بیشتر شد و حریفان قدرتمندی همچون ازبکان از شمال و قراقوینلوها و آق قوینلوها از غرب ، حکومت تیموریان را تهدید می کردند. شاهرخ ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش ، بایسنغر * و جوکی میرزا، در زمان حیات او درگذشته بودند (دولتشاه سمرقندی ، ص 351، 395ـ396؛ اسفزاری ، بخش 2، ص 87 ـ91) و فرزند دیگرش ، الغ بیگ ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت (بارتولد، ص 178). بجز الغ بیگ و فرزندش عبداللطیف ، دیگر مدعیان جانشینی عبارت بودند از: ابراهیم سلطان ، پسر دیگر شاهرخ که در زمان پدر حاکم فارس بود؛ علاءالدوله * و سلطان محمد، فرزندان بایسنغر. ابتدا سلطان محمد توانست بر دیگر حریفان چیره شود و علاءالدوله را که از حمایت گوهرشادآغا برخوردار و قائم مقام شاهرخ در هرات بود، از این شهر فراری دهد (دولتشاه سمرقندی ، ص 405ـ406، 410).

در این دوره قلمرو تیموری به سه بخش تقسیم گردید: الغ بیگ و عبداللطیف میرزا * در ماوراءالنهر، ابوالقاسم بابِر * در خراسان و سلطان محمد در عراق عجم ، فارس ، کرمان و خوزستان حکم می راندند. آذربایجان همچنان در اختیار قراقوینلوها بود. دیری نپایید که کشمکشهای خونینی میان مدعیان حکومت در گرفت . الغ بیگ ، پس از دو سال درگیری با پسرش ، عبداللطیف ، عاقبت در 853 به دست او کشته شد؛ عبداللطیف هم سال بعد با توطئة امیرانش به قتل رسید و عبداللّه پسر ابراهیم ، فرمانروای ماوراءالنهر شد ولی حکومت وی هم دوامی نداشت و در 854 ابوسعیدِ گورکان * ، نوة میرانشاه ، او را کشت و سرزمین او را گرفت (دولتشاه سمرقندی ، ص 425ـ426؛ طهرانی ، ج 2، ص 298ـ306). در همین زمان ، جهانشاه قراقوینلو * با بهره گیری از درگیری امیرزادگان تیموری ، همدان و قزوین را گرفت و سپس برای مقابله با سلطان محمد به اصفهان رفت ، اما پیش از رسیدن به آنجا در جُربادقان (گلپایگان ) متوقف شد. با وساطت گوهرشادآغا ــ که به سبب استیلای ابوالقاسم بابر بر خراسان به سلطان محمد پناه آورده بود ــ غائله بدون جنگ خاتمه پذیرفت و حکومت سلطانیه و قزوین و همدان به جهانشاه تعلق گرفت . سلطان محمد نیز پس از توافقی ناپایدار با ابوالقاسم بابر، گرفتار برادر شد و به دستور او در 855 به قتل رسید (کاتب یزدی ، ص 252ـ255؛ اسفزاری ، بخش 2، ص 171ـ173؛ طهرانی ، ج 2، ص 296ـ297، 324ـ 325). با مرگ سلطان محمد، قلمرو تیموریان کوچکتر شد، جهانشاه ، یزد و عراق عجم و فارس را نیز گرفت و ابوالقاسم بابر به حکومت خراسان بسنده کرد (یزدی ، ص 108ـ109). در این مرحله ، در خاندان تیموریان ، دو مدعی جدید سر بر آوردند: سلطان ابوسعید که با کمک ابوالخیرخان * ازبک و حمایت نقشبندیان بر ماوراءالنهر مسلط شد (فخرالدین صفی ، ج 2، ص 519، 522) و سلطان حسینِ بایقرا * که در مرو حکومت تشکیل داد ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). ابوالقاسم بابر، پس از ده سال حکومت ، در 861 درگذشت و پسر یازده ساله اش ، میرزا شاه محمود، در هرات جانشین او شد اما با حملة ابراهیم ، پسر علاءالدوله ، از آنجا گریخت . جهانشاه در 862، هرات را فتح کرد و ابراهیم را فراری داد، اما حکومت او در هرات هشت ماه بیشتر دوام نیاورد و با شنیدن خبر شورش فرزندش ، حسنعلی قراقوینلو، ناگزیر در 863 هرات را به سلطان ابوسعید واگذار کرد و به آذربایجان بازگشت (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 2، ص 1117ـ1119؛دولتشاه سمرقندی ، ص 457ـ459؛ طهرانی ، ج 2، ص 354ـ 355، 362). سلطان ابوسعید در 863، پس از غلبه بر لشکریان مشترک علاءالدوله و ابراهیم سلطان و سنجرمیرزا (نوة عمرشیخ ) توانست به استقلال بر خراسان حکومت کند و با مرگِ این مدعیانِ حکومت ، سلطان ابوسعید از فتنة آنان آسوده شد و تا 873 که به آذربایجان لشکر کشید، از بازماندگان خاندان تیموری ، کسی قدرت مقابله با او را نداشت (دولتشاه سمرقندی ، ص 475ـ476). با کشته شدن جهانشاه به دست سپاهیان اوزون حسن * آق قوینلو، اقتدار سلطان ابوسعید با خطری جدّی مواجه شد. اوزون حسن ، یادگارمحمد (نوة بایسنغر) را اسماً در آذربایجان بر تخت نشانده بود و خود به نام او حکومت می کرد. سلطان ابوسعید در 872 با لشکریان بسیار و امید دریافت کمک از شروانشاه (فرخ یسار)، به آذربایجان لشکر کشید، ولی به سبب خیانت اطرافیان ، اسیر اوزون حسن گردید و در 873 کشته شد (اسفزاری ، بخش 2، ص 291ـ 298؛ عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 2، ص 1335، 1339، 1349، 1352ـ1353؛ کنتارینی ، ص 39). با مرگ سلطان ابوسعید و پایان حکومت هجده سالة او و نیز با قدرت گرفتن اوزون حسن در غرب ایران و عراق عجم ، خاندان تیموری با سرعت بیشتری رو به زوال رفت . از سلطان ابوسعید ده پسر باقی ماند اما هیچکدام اقتدار او را نداشتند ( رجوع کنید بهواله اصفهانی ، ص 641ـ642).

پس از سلطان ابوسعید، سلطان حسین بایقرا در 873 بر هرات استیلا یافت ، اما یادگار محمد با کمک آق قوینلوها هرات را از او گرفت . سلطان حسین پس از دو سال بر یادگار محمد چیره شد و بعد از کشتن او با ایجاد ثبات نسبی و احیای رونق فرهنگی در خراسان ، توانست حدود 35 سال در آنجا حکومت کند (خواندمیر، 1372 ش ، ص 172ـ174). ولایات دیگر ایران ، ارمنستان و دیار بکر در اختیار آق قوینلوها بود که تا 882 در کمال قدرت بودند. سلطان حسین چهارده پسر داشت (همو، 1339ش ، ج 7، ص 240ـ242) و پس از چندی با حملات ازبکان به خراسان از سمت شمال ، با نافرمانیِ پسرانش ، بخصوص بدیع الزمانِ تیموری * (حاکم قندهار) مواجه شد. سلطان حسین که به سبب بیماری نمی توانست با ازبکان مقابله کند، از فرستادن نیرو برای بدیع الزمان به منظور دفع ازبکان ، خودداری کرد. با وخیمتر شدن اوضاع ، درباریان در 911، بدیع الزمان و مظفرحسین میرزا (پسر دیگر سلطان حسین ) را مشترکاً بر تخت نشاندند (بابر، ص 190ـ191؛ خواندمیر، 1339ش ، ج 7، ص 202ـ 218، 228، 233ـ234، 305ـ306). سلطان حسین در همین سال درگذشت و چندی بعد شاهزادگان تیموری دو باره درگیر منازعات داخلی شدند. شیبک خان * ازبک با استفاده از کشمکشهای آنها، در 913 هرات را گرفت و به سلطة دویست سالة تیموریان در خراسان پایان داد. بسیاری از شاهزادگان تیموری کشته شدند و در 914 بدیع الزمان به شاه اسماعیل صفوی پناه برد (خواندمیر، 1339ش ، ج 7، ص 307، 327؛ روملو، ج 12، ص 142). محمد زمان میرزا، فرزند بدیع الزمان و آخرین مدعی سلطنت تیموریان ، برای احیای حکومت خاندانش تلاش کرد. وی مدتی در بلخ بود اما عاقبت به دست ازبکان افتاد (همو، 1362 ش ، ج 4، ص 400ـ 403؛ برای رویدادهای اواخر دورة تیموری رجوع کنید بههمان ، ج 4، ص 304ـ376، 393ـ405؛ همو، 1339ش ، ج 7، ص 350ـ 365).

ظهیرالدین بابر * ، پسر عمرشیخ که برای دفع شیبک خان با بدیع الزمان متحد شده بود، نتوانست با ازبکان مقابله کند و به هندوستان رفت و در 932 حکومت تیموریان هند (بابریان * ) را در آنجا پایه گذاری کرد (همو، 1339 ش ، ج 7، ص 313ـ316؛ رجوع کنید به سابتلنی ، 1989، ص 102ـ 108).

دورة تیموریان به رغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقوینلو، دورة رونق فرهنگ ، ادبیات ، تاریخ ، ریاضی و نجوم بود. دربارهای هرات ، سمرقند، شیراز، تبریز و اصفهان به سبب هنرپروری و هنرمندی فرمانروایان تیموری ، محل تجمع و آمد و شد هنرمندان و ادیبان برجسته بود (حکمت ، ص 12، 15؛ سابتلنی ، 1988 ب ، ص 479؛ نیز رجوع کنید به ادبیات ؛ هنر و معماری ).

هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنن مغولی بنا نهاده بود ( رجوع کنید به تیمور * گورکان )، به سبب نبود حکومتی متمرکز، بخصوص پس از شاهرخ ، و تجزیة قلمرو تیمور در نیمة دوم سدة نهم ، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ ، در 815 قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری ، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا، به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند ( رجوع کنید به ابن عربشاه ، ص 298؛ خواندمیر، 1372 ش ، ص 173؛ یارشاطر، ص 7ـ 8).

در دورة تیموریان ، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت می کردند. از دیگر سلسله های مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه * بودند فرقة حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت (رومر ، ص 135ـ 138؛ سابتلنی ، 1988 ب ، ص 494). حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گسترده ای بوده و بنا بر منابع ، در سوءقصد به شاهرخ در 830 نیز نقش اساسی داشته اند (حافظ ابرو، ج 4، ص 913ـ917؛ اسفزاری ، بخش 2، ص 84 ـ86).

اختلاف مهم دیگر در شیوة حکومتی تیمور با بازماندگانش ، نحوة واگذاری اقطاع بود. فرمانروایان تیموری با اینکه خود را سلطان می نامیدند و قدرت مطلقه ای برای خود قائل بودند، چون اقتدار تیمور را نداشتند، برای تثبیت قدرت و حفظ قلمروشان ، به حمایت لشکریان نیاز داشتند و چون خزاین حکومتی بر اثر درگیریها و اوضاع نابسامان داخلی ، تهی شده بود، مجبور به دادن سُیورغال * به امیران و حاکمان محلی شدند. در اواخر دورة تیموریان این نوع بخشش به علما و هنرمندان و شاعران نیز تعلق گرفت که نه فقط قدرت حاکمان و امیران لشکری را افزایش داد، بلکه موجب فقر و نابسامانی اجتماعی و تضعیف قدرت فرمانروایان تیموری و زوال این خاندان نیز شد ( رجوع کنید بهاسفزاری ، بخش 2، ص 190ـ192؛ سابتلنی ، 1988 الف ، ص 124ـ125؛ همو، 1988 ب ، ص 481، 494؛ برای تشکیلات اجتماعی و ادارة ولایات در دورة تیموریان رجوع کنید به بوآ، ص 68ـ76؛ میرجعفری ، ص 243ـ261؛ رومر، ج 6، ص 127ـ132؛ یارشاطر، ص 5ـ20؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل
rids. 1" ¦"Timu ).





منابع : ابن عربشاه ، زندگانی شگفت آور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی ، تهران 1356 ش ؛ معین الدین محمد اسفزاری ، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ، چاپ محمدکاظم امام ، تهران 1338ـ1339 ش ؛ ل . بوآ، «تمدن تیموریان »، ترجمة باقر امیرخانی ، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، سال 16، ش 1 (بهار 1343)؛ تاج السلمانی ، شمس الحسن ، ج 8 ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة لالااسماعیل افندی ، ش 304، با ترجمة آلمانی از هانس روبرت رومر، ویسبادن 1955؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، زبدة التواریخ ، چاپ کمال حاج سیدجوادی ، تهران 1380 ش ؛ علی اصغر حکمت ، جامی : متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمن جامی ، تهران 1363 ش ؛ غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افرادالبشر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1362 ش ؛ همو، ] تکملة [ تاریخ روضة الصفا ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 7، تهران 1339 ش ؛ همو، دستورالوزراء ، چاپ سعید نفیسی ، تهران 1317 ش ؛ همو، مآثرالملوک ، چاپ میرهاشم محدث ، تهران 1372 ش ؛ دولتشاه سمرقندی ، کتاب تذکرة الشعراء ، چاپ ادوارد براون ، لیدن 1318/1901؛ روملو؛ شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه : تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی ، تهران 1336 ش ؛ ابوبکر طهرانی ، کتاب دیار بکریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356 ش ؛ عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع ، لاهور 1365ـ 1368؛ عبداللّه بن فتح اللّه غیاثی ، التاریخ الغیاثی : الفصل الخامس من سنه 656ـ891 ه / 1258ـ1486 م ، چاپ طارق نافع حمدانی ، بغداد 1975؛ علی بن حسین فخرالدین صفی ، رشحات عین الحیات ، چاپ علی اصغر معینیان ، تهران 1356 ش ؛ احمدبن حسین کاتب یزدی ، تاریخ جدید یزد ، چاپ ایرج افشار، تهران 1357 ش ؛ آمبروجو کنتارینی ، سفرنامة آمبروسیو کنتارینی ، ترجمة قدرت اللّه روشنی ، تهران 1349 ش ؛ معین الدین نطنزی ، منتخب التواریخ معینی ، چاپ


 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 7666  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لوگوی دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «